تاریخ انتشار: 2016/05/18 - 17:33

لیگ شانزدهم بوی نفت و فلافل می دهد/فرش قرمز رابرای برزیلی های آبادان پهن کنید

لیگ شانزدهم بوی نفت و فلافل می دهد /فرش قرمز را برای برزیلی های آبادان پهن کنید

IMG-20160518-WA0020

این فقط حمید فرخ‎نژاد بازیگر سینما نبود که پیراهن زرد صنعت را تنش کرد و رفت ورزشگاه تا «آبودان» دوباره به سطح اول لیگ برگردد. می‎شود برای فجرسپاسی دل سوزاند اما اغراق نیست اگر بگوئیم «صنعت نفت» حتی برای آن‎ها که هیچوقت آبادان نیامده‎اند و احمدآباد و امیری و کوی کارگر و هزاری‌ها و هلندی‌ها را قدم نزده‎اند، تیم محبوبی است. محبوب‎تر از «جناب خان» عروسکی با لهجه جنوبی که از کفر ابلیس هم مشهورتر شد.

خوزستانی‎ها بعید است به این زودی‎ها اردیبهشت ماه 95 را فراموش کنند. انگار خدا بغل‎شان کرده بود. استقلال خوزستان قهرمان لیگ برتر شد و حالا صنعت‎نفت هم در یک روز گرم به لیگ برتر صعود کرد تا باز هم برنامه 90 پر شود از آن مصاحبه‎های بامزه. اینکه یک نفر با موهای فرفری و پوست کاکائویی و عینک ر‎ی‎بن رو به دوربین خیلی جدی بگوید: برزیل بخشی از خاک آبودان بود که طی رخدادی از این شهر جدا شد و به آمریکای جنوبی رفت!

IMG-20160518-WA0022

آنها تنور لیگ را دوباره داغ می‎کنند. دوباره سنج و دمام. دوباره پرچم‎های زرد. دوباره تماشاگرهایی که بعد از بازی همدیگر را هل می‎دهند و به جای غر زدن در مورد اینکه امکانات ندارند و مسئولین به فکر تیم نیستند، خیلی جدی می‎گویند: “ای چه ارنجیه گذاشتن؟ تیمو چپه کردن. ای تيم بايد ٤-٢-٣-١ بازى كنه خو”!

نادر دست‎نشان که زمانی ستاره نساجی قائمشهر بود، زیر آفتاب داغ جنوب به داد صنعت‎نفت رسید. او که فصل را با ماشین‎سازی در تبریز شروع کرده بود و با نتایج خوب حتی لقب «سپه دار» را از هواداران گرفته بود، به یکباره کنار گذاشته شد و از سرمای تبریز به گرمای آبادان آمد.

آمد بین مردمی که گرچه مهمان نواز هستند، اما در دنیای توپ‎گرد جز خوزستانی و برزیلی اصولاً کسی را قبول ندارند. او که معمولاً در هر تیمی یک سال می‎ماند، توانست صنعت‎نفت را به لیگ برتر بیاورد. جایی که طلایی‎پوشان می‎توانند به سبک جناب خان برای تیم‎های حریف کُری بخوانند که «اومدیم براتوووون»!

آبادانی‎ها این‎طور خودشان را توصیف می‎کنند : یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود، آبادان نمونه بود، آبادان گرمای سخت، آبادان صنعت‎نفت، آبادان رفاهی داشت، آبادان صفایی داشت، آبادان بریمی داشت، آبادان بوارده داشت، آدمای مهربون، آدمای ساده داشت. تو لین یک زنای چادر به سر، گپ میزدن عین روزای سیزده به‎در… »

IMG-20160518-WA0017

این مردم از دیشب حال‎شان بهتر است. شهر صفا دارد. سنج و دمام و شادمانی. عرق ریختند و فریاد زدند. مردمی صبور و خوش مشرب که وقتی عروسکی ادای لهجه‎شان را در آورد، نه تجمع کردند، نه شیشه شکستند و نه گفتند به فرهنگ ما توهین شده. بلکه با همان خنده‎هایی که دندان‎های درشت سفید و صدفی‎شان را بیرون می‎انداخت، برایش دست زدند. آنها مستحق این هستند که در لیگ برتر سهمیه داشته باشند. یک آبادانی در سینه‎اش یک قلب دارد و یک توپ فوتبال چل‎تیکه.

به افتخار آنها دست بزنید. هیچ چیز در این دنیا اندازه شادمان شدن دل مردم لذت ندارد. مردمی که فقیر اما شریف و مهربان هستند. فرش قرمز را برایشان پهن کنید. سخت نگیرید اگر پای بچه‎هایشان برهنه است. اگر دست‎هایشان بوی ماهی می‎دهد، اگر پیراهن‎شان خیس عرق است. آنها پسران نجیب همین سرزمین هستند. مردم روزهای سخت که «توپ» جنگ، تن‎شان را هزار پاره کرد، اما قلب شان را نه. امیدشان را نه…

ارسال دیدگاه